Feeds:
نوشته
دیدگاه

Saadi

به سرهنگ سلطان چنین گفت زن،  که خیز ای مبارک در رزق زن
برو تا ز خوانت نصیبی دهند،  که فرزندکانت نظر بر رهند
بگفتا بود مطبخ امروز سرد،  که سلطان به شب نیت روزه کرد
زن از نا امیدی سر انداخت پیش،  همی گفت با خود دل از فاقه ریش
که سلطان از این روزه گویی چه خواست؟،  که افطار او عید طفلان ماست
خورنده که خیرش برآید ز دست،  به از صائم الدهر دنیا پرست
مسلم کسی را بود روزه داشت، که درمانده ای را دهد نان چاشت
و گرنه چه لازم که سعیی بری،  ز خود بازگیری و هم خود خوری

تاریخ چه زیبا تکرار می شود.  از یک طرف صدای مرگ بر آمریکا بود، از سوی دیگر صدای مرگ بر روسیه. مردم چه ساده این جملات را تکرار می کردند و چه راحت روبروی یکدیگر قرار گرفته بودند. این بود تدبیری که این همه از آن سخن رفته بود؟ این بود فرزانگی؟ دلم شکست. می خواستم از ته دل فریاد بزنم مرگ بر انگلیس. بازهم به بی تدبیری تخم نفاق در ایران کاشته شد. نتیجه افراطی گری یک فرد دامن همه ایرانیان را خواهد گرفت.  صد حیف …

بستنی فروش vs مهندس

زمان : یه شبه جمعه تو تابستون

مکان : روبروی پارک ملت، مغازه بستنی فروشی

نوع فعالیت : فروش بستنی قیفی، سنتی و ذرت مکزیکی

توضیحات : تعداد خدمه مغازه 4 تا 5 نفر،حجم فعالیت روزانه 5 تا 6 ساعت. طول صفی که برای خرید بستنی بسته شده در حدود 5 الی 6 متر تخمین زده میشه. دبی ورود پول به دخل حدود پنجاه هزار تومان در دقیقه . در آمد تخمینی برای یک شب، پانصد هزار الی یک میلیون تومان.

 

زمان : دلخواه

مکان : یک شرکت مهندسی دلخواه

نوع فعالیت : اینم می تونه دلخواه باشه، برای نمونه میشه به طراحی آی سی، پردازش تصویر، طراحی سازه های عمرانی، طراحی قطعات و … اشاره کرد.

توضیحات : تعداد افراد شاغل در شرکت به 8 الی 9 نفر میرسند. میانگین تحصیلات افراد شاغل در حد فوق لیسانس از دانشگاه های معتبر تهران. حجم فعالیت روزانه 8 الی 10 ساعت. میانگین در آمد برای هر فرد با مدرک دکترا 40 الی 50 هزار تومان در روز.

چند روز پیش و در جریان این  آلودگی های شدید تهران با پیرمردی که رنگ صورتش تقریبا به بنفش متمایل شده بود برخورد کردم. نکته جالب برام این بود که علی رغم این حالت، با چهره ای معصوم و با تمام وجود نفس های عمیق و پی در پی می کشید. با قیافه خیر خواهانه جلو رفتم و گفتم : » حاجی جون، تو این شرایط بد آب و هوایی صلاح نیست الان بیرون باشی، بهتره بری خونه استراحت کنی»  دیدم حاجی آقا سرش رو آورد بالا و با یه قیافه عاقل اند سفیه بهم گفت » جوون، یه عمر تو حسرت خاک کربلا بودم، حالا که خودش اومده تهران نفس نکشم؟» D:

qnp0lzvxu9bmi04hhrx62

دستمزن! چشم ببستم دو دست

راه مرو! چشم دو پايم شكست

حرف مزن!چشم قطع نمودم سخن

نطق مكن!چشم ببستم دهن

هيچ نفهم!اين سخن عنوان مكن

خواهش نافهمي انسان نكن

لال شوم! كور شوم! كر شوم

ليك محال است كه من خر شوم

در پی حمایت خوبی که از عادل فردوسی پور در  برنامه نود صورت گرفت و آمار بی سابقه 1.5 میلیون پیامک در تاریخ برنامه نود به ثبت رسید؛ در حالی که در بازی امروز ایران و سنگاپور سعی شده بود تا با بهره گیری از حداکثر ظرفیت میکروفون ها شعارهای جمعیت در حد 1500 نفری تماشاگران در طرفداری از کشور فلسطین به صورت برجسته ای پخش شود ناگهان به هنگام تشویق یکباره تماشاگران از عادل فردوسی پور در دقایق پایانی بازی صدای تماشاگران قطع شد!

عادل هم به محض شنیدن صدای تماشاگران با یه لبخند معنی دار به گزارش ادامه بازی پرداخت. نکته آخر اینکه این بازی با نتیجه 6 بر 0 به نفع ایران به پایان رسید.

تنها کاری که میشه کرد اینه که مثل عادل اینجوری خندید …

3535d2r

تغییر الگوها

تغییر الگوها

تغییر الگوها

ایران، 30 سال پیش :

– خوب علی آقا، می خوای بزرگ شدی چه کاره بشی؟

– امممممممم، خلبان!

( علی آقا 20 سال بعد )

اوستا : اوهوووی، علی حواست کجاست؟! نصف فرغون رو ریختی که … .

( علی آقا موفق شدند خلبانی فرغون رو نصف نیمه بگیرند )

– حسن آقای گل، تو که اینقدر باهوشی، می خوای بزرگ شدی چه کاره بشی؟

– مهندس !

( حمید باهوش 18 سال بعد )

رفیق حسن : حشن، هشتیییی؟

حسن : هشتم، ولی خشتم … .

– زهرا کوچولو! خانوم خانوما، می خوای وقتی بزرگ شدی چه کاره بشی؟

– می خوام یه خانوم دکتر مهربون بشم.

( زهرا خانم، 22 سال بعد )

– رضا… تقی… نقی… جعفر…. بابا بسه، اینقدر شولوغ نکنید، سرم رفت. کبری …. عروسک گیتی رو بهش پس بده. احمد… نرگس… لطفعلی … پاشید بیاین به من کمک کنید.

( لازم به تذکر هست که زهرا خانوم در سه نوبت به ترتیب، 3 قلو، 2 قلو و 4 قلو زایمان کردند )

ایران، همین حول و حوشا :

– خوب علی آقا، می خوای بزرگ شدی چه کاره بشی؟

– امممممممم، کیریستیانو رونالدو!

– حسن آقای گل، تو که اینقدر باهوشی، می خوای بزرگ شدی چه کاره بشی؟

– حاج کریم، مداح اهل بیت!

– زهرا کوچولو! خانوم خانوما، می خوای وقتی بزرگ شدی چه کاره بشی؟

– می خوام یه جنیفر لوپز مهربون بشم.

حالا دیگه خودتون 20 سال آینده ایران رو پیش بینی کنید … .

نقش برجسته انوشیروان در کاخ دادگستری

نقش برجسته انوشیروان در کاخ دادگستری

… چرا مردمان از کاری پشیمانی خورند که از آن کار دیگری پشیمانی خورده باشد؟

… چرا نخوانی کسی را دشمن که جوانمردی خویش در آزار مردمان داند؟

… چرا دوست خوانی کسی را که دشمن دوستان تو باشد؟

… با مردم بی هنر دوستی مکن که مردم بی هنر نه دوستی را شاید و نه دشمنی را.

… اگر خواهی راز تو دشمن نداند با دوست مگوی.

… اگر خواهی که بی گنج، توانگر باشی بسنده کار باش.

… مرگ به زان نیاز به همسران ( = هم رتبه، هم درجه ) خویش.

… به خویشاوندان کم از خویش محتاج بودن مصیبتی عظیم دان که در آب مردن به که از فزغ زنهار خواستن.

… فاسقی متواضع این جهان جوی بهتر از قرّای متکبر آن جهان جوی.

… هر بنده که او را بخرند و بفروشند آزادتر از آن کس بود که گلوبنده ( = اسیر شکم ) باشد.

… هرکسی که روزگار او را دانا نکند، هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود.

… اگر خواهی که زندگانی به آسانی گذاری، روش خویش را بر روی کار دار.

… اگر خواهی که در پس قفای تو نخندند، زیردستان را باک دار.

… اگر خواهی که از زیرکان باشی، روی خویش در آینه کسان بین.

… اگر خواهی که ستوده مردمان باشی، بر آن کس که خرد زو نهان باشد، نهان خویش آشکارا مکن.

… اگر خواهی که برتر از مردمان باشی، فراغ نان و نمک باش.

… اگر خواهی که از شمار آزادان باشی، طمع را در دل خویش جای مده.

… اگر خواهی که تمام مردم باشی، آنچه به خویشتن نمی پسندی به هیچ کس مپسند.

… اگر خواهی که زبانت دراز بود، کوتاه دست باش

کدومش دروغ بود؟!

( صحنه اول )

دنگ دنگ ( زنگ در خونه به صدا در میاد )

– بله، بفرمایید

– سلام آقا از شرکت اومدم، واسه نصب ماشین لباسشوئیتون

– بفرمایید تو، طبقه 3، واحد 2

( 10 دقیقه بعد – دقت کنید فقط 10 دقیقه بعد )

– آقا خیلی ممنون دست شما درد نکنه.

– خواهش می کنم، قابلی نداشت

– بازم ممنون، لطف کردید تشریف آوردید

– تو این که لطف کردم شکی نیست دکتر جون، حق الزحمه ما رو بی زحمت لطف کن

– حق الزحمه؟ ولی این پشت که یه چیز دیگه نوشته …

– چی نوشته اون پشت مگه؟

– ماشین لباسشوئی ****** ( جای خالی رو با هر چی دوست دارید پر کنید )، با حمل و نقل و نصب رایگان به همرا 2 سال ضمانت. حمل و نقلش که با خودم بوده، فکر کنم شما باید یه پولی هم بهم بدید …

– هه… ( از اون نگاه های عاقل اندر سفیه که تازگیا مد شده سفیه اند عاقل میندازه ) اون پشت هرچی بگه بگه، تو سه راه امین حضور تفم کف دستت مجانی نمی ندازن.

– خیلی خوب آقا، مودب باشید. حالا چه قدر میشه این حق الزحمه شما؟!

– بیست و پنج هزار تومن.

– چه قدر؟ بیست و پنج هزار تومن واسه این چهار تا پیچی که بستین؟

– آقا به من هیچ ربطی نداره، نرخ مصوب شرکته. هر شکایت یا مشکلی که دارید زنگ بزنید شرکت.

– خیلی خوب، حتما این کار رو می کنم، اینم بیست و پنج تومنت.

– دست شما درد نکنه دکتر. خدا بیشترش کنه.

– خوب دیگه، خوش آمدید آقا، بفرمایید … .

– ولی …

– ولی چی ؟

– دکتر یه چیزی هم  بذار کف دست ما.

– من که همین الان بیست و پنج تومن پول بی زبون بهت دادم.

– منم که گفتم، این پول ماله شرکته، به من دخلی نداره

– خیلی خوب، بیا این 5 تومن رو بگیر، سریع جمع کن و برو.

– دستت درد نکنه، بازم اگه کاری چیزی داشتی جای دیگه زنگ نزنیا، باهات گرون حساب می کنن، فقط به خودم زنگ بزن.

– حتما!!! راستی تا یادم نرفته بیا این کارت گارانتی رو هم مهر کن حداقل یه جام نسوزه.

– آخ آخ! دیدی چی شد؟ مهر رو جا گذاشتم، فردا یه سر بزن، به اصغر می سپرم برات مهرش کنه.

– واقعا که! خوش آمدید، بفرمایید.

– قربونه دکتر، خداحافظ

( صحنه دوم )

منشی : آقای صالحی، بفرمایید داخل

– بله، حتما

( داخل اتاق استخدام )

– آقای صالحی، این فرم شماست؟

– بله، درسته همینه …

– تو این فرم اظهار کردید که مدرک فوق دکترای برق دارید از دانشگاه میت. دانشگاه میت دیگه کدوم قبرستونه؟

– قربان تلفظ صحیحش ام آی تی هست، در کشور آمریکا. یه دو ماهی میشه که برای ادای دین برگشتم.

– خیلی خوب، بسه. به هر سوالی که ازت می کنم جواب بده. اون پشت در ما از لبنان هم آدم داریم، چه برسه به آمریکا، کلاس الکی نذار.

– بله

– خیلی خوب، ببین نرخ مصوب اینجا اینجوریه که به لیسانس ساعتی دو میدیم، فوق دو و پونصد، دکترا به بالام سه تومن. شمام فرمودی فوق هستی دیگه؟ پس میشه همون دو و پونصد.

– ولی قربان، بنده با اجازتون فوق دکتری دارم.

– من این چیزا حالیم نیست، به من گفتن فوق رو با دو و پونصد استخدام کن، حرف زیادی هم نباشه.

– بله

– آفرین، چی کار کنم؟ امضا کنم یا بگم همون لبنانیه بیاد؟

– نخیر آقا، امضا بفرمایید

– بیا بگیر، ببر بده منشی تا ببینیم چی میشه

– دست شما درد نکنه واقعا!!!!

– خواهش می کنم، به سلامت … ، درم پشت سرت ببند، به کسیم نگو استخدام شدی.

– بله حتما، ( در حین خارج شدن از شرکت، از پشت تلفن ) ببین علی جون، یه لطفی کن این بلیط من و واسه هفته بعد OK کن، دستت درد نکنه، اگه خدا بخواد می خوام سه شنبه اونجا باشم، راستی یه زنگم بزن به Intel به آقای جونز بگو فلانی غلط کرد که خواست ادای دین بکنه، بهش بگو هفته دیگه اونجام….آره…. آره … …….. .

فوتبال زدگی

فوتبال زدگی

ساعت 7 صبح، پای رادیو :

رادیو رو روشن می کنم، تا ساعت 8 سه نوبت پشت سر هم اخبار ورزشی پخش میشه که 90% هر کدومش فوتبال هست. تازه اگه وسط کار گزارشی ار حواشی فوتبال پخش نکنن. کار به جایی رسیده که طرف این موقع صبح نتایج همزمان بازی هایی که داره تو منطقه کنکاکاف برگزار میشه رو هم با یه شوق و غرور خاصی اعلام میکنه.

ساعت 9 صبح، جلو دکه روزنامه فروشی:

تعداد روزنامه هاب سیاسی 8 عدد، فرهنگی یه دونه ماهنامه ،اقتصادی یه دونه، ورزشی ( شامل 90% فوتبال ) 18 عدد

ساعت 1 به بعد پای تلویزیون :

بابا بسه دیگه، روزی 6 مرتبه خبر ورزشی، 5 تا فوتبال، 10 تا برنامه کارشناسی.

دونستن شان و ارزش هرچیزی خیلی مهمه… .

مگه فوتبال برای بیننده ها چیزی جز سرگرمی هست؟!

کی باید این فرهنگ از طریق رسانه ها بین مردم جا بیفته که بازی تو ببین، لذتش رو ببر، بعدشم پاشو برو، بقیش دیگه به تو هیچ ربطی نداره … .

یکی پاشه اینجا به من جواب بده فوتبال جز یه سرگرمی و نشاط برای جوون ها ( که البته سرگرمیه خوبیه ) چه فایده دیگه ای برای این مملکت داره ( حداقل این وضع فوتبال رو می گم )

کاشکی که به اندازه همین یه فایدش بهش توجه بشه.

فرهنگ و شعور هر ملتی با یه همچین معیار هایی مشخص میشه. مگه ما چند تا برنامه علمی یا سیاسی یا اقتصادی تو تلویزیون داریم؟ چند تا مجله فرهنگی داریم؟  غیر از اینه که تعداد این جور برنامه های علمی و فرهنگی باید حداقل 10 برابر اون جور برنامه ها باشه؟! الگوی جوان های ما باید 4 تا فوتبالیست پول مفت بگیر باشه که از نظر من شان و شخصیت شغلیشون در حد دلقک سیرک هست؟ پخش شدن سرگذشت بچگی فلان بازیکن و بعد قضیه طلاقش با زنش و زن دومش و … از یه شبکه رسمی کشور شعور من یکی رو به عنوان یه بیننده عادی فوتبال زیر سوال می بره، بقیه رو نمی دونم … .

نمونه ای از فرهنگ و شعور یه بازیکن فوتبال

فوتبالیست ها ( حداقل فوتبالیست های خودمون ) دچار یه توهمی در مورد شان و منزلت خودشون شدن که متاسفانه رسانه ها هم دارن بهش دامن می زنن. این طرز تفکر باید شکسته بشه. یه فوتبالیست هیچ شخصی نیست جز یه فردی که مامور هست تو تلویزیون مردم رو سرگرم کنه و یه تبلیغی هم از ورزش و داشتن روحیه ورزشی ( هه هه هه! ) انجام بده، همین و بس. تا ما وقتی که ما این رویه رو ادامه میدیم، اونام با نهایت بی شرمی جلو میان … .